دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا
نرم نرمک دل به او بستم نمیدانم چرا
با پیامی دل زمن برد آن صبای صبح خیز
با محبت کرد قلبم را به عشقش مبتلا
من نبودم اهل تسبیح و روایت لیکن او
کرده شیدای حدیث و معرفت قلب مرا
شعرهایم ناقص و بی ارزشند و کم فروغ
میکند تایید و میگوید به شعرم مرحبا
گر کسی پرسد زمن از او چه میدانی؟ بگو
گویمش مجنون اشعار من است آن با صفا
آرزومندم بگیرم تنگ در آغوش خویش
تانگردد بعد ازاین دین ودلی از هم جدا
ای رفیقان طریقت چند ماهی می شود
دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

الکتروپمپ، الکتروموتور و الکتروگیربکس صنعت آریا ASEMAN Andrea Bαх Aяму ƤσωєR پمپ وکيوم شکوفه گیلاس خوابـــ هایی دیده اند برایــ م... اطلاعات جزیره کیش حرفهای من با خودم