سرباز وطن



دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا
نرم نرمک دل به او بستم نمیدانم چرا
با پیامی دل زمن برد آن صبای صبح خیز
با محبت کرد قلبم را به عشقش مبتلا
من نبودم اهل تسبیح و روایت لیکن او
کرده شیدای حدیث و معرفت قلب مرا
شعرهایم ناقص و بی ارزشند و کم فروغ
میکند تایید و میگوید به شعرم مرحبا
گر کسی پرسد زمن از او چه میدانی؟ بگو
گویمش مجنون اشعار من است آن با صفا
آرزومندم بگیرم تنگ در آغوش خویش
تانگردد بعد ازاین دین ودلی از هم جدا
ای رفیقان طریقت چند ماهی می شود
دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا!


شاید اگر نمیدونستم به نام های بسیاری شروع میکردم
و میگفتم به نام مادرم
به نام صاحب اسمم
به نام پیامبری که به سوی من آمد
اما انگار بعضی جاهای خالی رو با هیچ چیز نمیشه پر کرد
شبیه یک پازلی که هر چی بذاری خوب در نمیاد.
فقط باید خودش باشه تا همه چی جور بشه
فقط باید خودش رو بیاری تا حالت جا بیاد
بسم الله الرحمان الرحیم
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى.

مسئله از اینجا شروع شد که حیفم اومد طرح هایی که میاد توی دهنم رو نقاشی نکنم.
ولی خب من نقاشی بلد نبودم یعنی همیشه سعی کردم به جای یاد گرفتن فنون مختلف، افرادی با تخصص های مختلف پیدا کنم، کلی نقاش میشناختم و کلی ماجرا داشتیم ولی حالا که به نقاش نیاز دارم هیچ کس نیست.
ولی انصافا یادش بخیر

آقا مهدی شهیدی هست که زیبا زندگی کرد و زیبا این بازی رو به پایان رسوند:

" در سیل ارومیه شهید باکری متوجه خانه‌ای می شود که آب آن را فراگرفته است. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشد و کمک می‌خواهد. مهدی باکری در را هل داده و باز می کند. آب تا بالای زانو رسیده است. مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست میکند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه می دود و وانت آتش‌نشانی را پیدا میکند و به خانه پیرزن می آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو می رود و آب مکیده می شود. پمپ کار می‌کند و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شود. مهدی غرق گل و لای شده است. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی می کند. پیرزن که حالش بهتر شده است شروع می کند به دعا کردن مهدی باکری و می گوید: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد. تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع می کند و از خانه بیرون می رود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود! "


اگر امروز یک نفر عقیده داشته باشند که کرونا روی او تاثیری ندارند و به خاطر این عقیده بیرون برود محکوم است اینجا جامعه جهانی به او رحم نخواهد کرد و به اجبار قرنطینه خواهد شد زیرا غیر از اینکه قبح بیرون نرفتن را خواهد شکست و مردم را تشویق به بیرون رفتن می‌کند, جان و سعادت خودش را نیز تهدید خواهد کرد.
خرافه یعنی عقیده‌ای که بر اساس احساسات و دلبستگی ها ماندگار شده( نه بر اساس فکر و منطق و دلیل و برهان), به بیان دیگر ستمگران جهان, پدران و مادران را مجبور به انجام یک سری کارها می‌کردند و سپس فرزندان آن ها به تقلید از پدر و مادرشان همان کارها را انجام داده و زمانی که این اعمال به نوادگان آن ها می‌رسد به صورت یک سنت و فرهنگ در می‌آید‌‌, (همان کاری که در کتاب قلعه حیوانات, خوک ها برعلیه حیوانات اجرا کردند) بعد از آن زمان همان ظالمان برای مردم معابد می‌سازند و به بت های آن‌ها احترام میگذارند زیرا به قول استاد شهید: اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد باید تکیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد( البته به نظر من اگر بخواهیم فردی را هم به زنجیر بکشیم چنین روشی موثر است)
 ستمگران بعد از آنی که فهمیدند این خرافات مثل زنجیری که مانع حرکت دست و پا میشود مانع تفکر انسان میشود فریاد آزادی عقیده می‌زنند تا کسی به این زنجیرها دست نزند مبادا مردم از بند خرافات آزاد شوند و آزادانه فکر کنند.

در سال جدید مرحله جدیدی از زندگی رو تجربه میکنم که اگر نبود آن مرحله, هیچ وقت قادر نبودم بعضی از زیبایی های زندگی رو درک کنم
در حقیقت اگر بی خوابی نبود, اگر گشنگی نبود, اگر تنهایی نبود, هرگز نمیتوانستیم لذت یک خواب راحت و یک غذای لذیذ در کنار همدیگر رو درک کنیم
سربازی یک مرحله جالبیه که در عین ضعف ها و سختی هاش, از زیبایی هایی برخورداره که شاید خارج پادگان نتونی اونا رو ببینی
مثلا توی آموزشیش همه سربازا یک رنگ و یک لباس و با یک دغدغه دور هم جمع میشن و هیچ برتری ای یک سرباز به دیگری نداره, اولش روزا سخت میگذره ولی بعدش راه و روش زندگی در این شرایط رو یادمیگیری, نگهبانی مساوی بود با نخوردن و ننشستن و نخوابیدن و بعد از نگهبانی دوست داشتی بشینی و از نشستن خودت هم لدت ببری, البته آخرای آموزشی داوطلبانه نگهبان میشدی تا بتونی در اون شرایط و آرامش شب, کتاب بخونی.( چون در حین نگهبانی هیچ کس به تو هیچ کاری نداره و ز غوغای جهان فارغی)
حالا هم با این کرونا, قدر رفت و آمد های بی استرس, بوسیدن ها دوتا یا سه تا و خیلی از نعمت های دیگه ای که داشتیم و فراموششون کردیم رو خواهیم دونست
در هر نفسی که میرود دو شکر است و بر هر شکری, شکری واجب!
اینکه آدم بتونه بفهمه چیا داره و بفهمه چقدر داشتنشون مهمه واقعا ارزشمنده واسه همینه که میگن اگه شکر کردید, به خاطر اینکه تونستید این شرایط رو درک کنید و روحیه سپاس گذاری داشته باشید نیز شکر کنید و شکر کنید که این روحیه رو هر لحظه حفظ خواهید کرد.
عید همگی بخیر و امیدوارم سال خوبی داشته باشین.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دانلود بهترین آهنگهای خوانندگان معروف ایرانی شهید گمنام آمولود(آموزش و دانلود) بسم الله الرحمن الرحیم از همه جا از همه چیز دانلود رایگان وکیل ، وکالت ، مشاوره حقوقی در مشهد